معماری

بازسازی خانه کوچک فرشاد

بازسازی خانه کوچک

داستان بازسازی خانه کوچک او با نزدیک شدن فرشاد به دهه 30 زندگی اش آغاز شد. فرشاد، دی ماه 1402 پا به 29 سالگی گذاشت. او درحالی که در یک شرکت تبلیغاتی در تهران، عکاسی و طراحی گرافیک انجام میداد، بصورت فریلنس نیز مشغول به تولید محتوای محصول برای یکی از فروشگاه های بزرگ آنلاین درعمان بود.

خانواده فرشاد در بندرعباس زندگی می کردند. اما او 11 سال پیش تصمیم گرفته بود به تهران بیاید، درس بخواند و زندگی مستقلی را برای خودش دست و پا کند. یک خانه مبله 70 متری در مرکز شهر تمام آن چیزی بود که فرشاد از این یازده سال کاش و تلاش بی وقفه به دست آورده بود. کار کردن شبانه روزی و همزمان درس خواندن و دیدن ویدئوهای آموزشی برای پیشرفت در کار و رشته اش، فرشاد را کاملا از زندگی شخصی دور کرده بود. روزهای او با سرکار رفتن و تماشای ویدئوهای آموزش عکاسی و فیلم برداری در یوتوب پر شده بود. صبح ها قبل از اینکه شهر با نور خورشید کاملا روشن شود، فرشاد در خانه کوچک خود بیدار می شد، قهوه ای را به عنوان صبحانه تا محل کار با خود حمل می کردو شب ها خسته به خانه باز میگشت و روی کاناپه به خواب فرو می رفت. تفریح، وقت گذراندن با دوستان و یا حتی سفر به بندرعباس و سر زدن به خانواده در این سبک زندگی جایی نداشت!

اما حالا او در آستانه سی سالگی احساس پوچی می کرد و از گذراندن روزهای یک شکل و تکراری خسته بود. همانطور که در حال سپری کردن یک عصر دلگیر پای پنجره سرتاسری خانه اش بود، به ایجاد یک تغییر بزرگ در زندگی قبل از رسیدن به سی سالگی فکر میکرد. آن تغییر بزرگ خیلی هم دور از چشمانش نبود؛ خانه 70 متری کوچک او! خانه کوچک فرشاد دکوراسیون خاصی نداشت. او حتی نمی دانست که دکوراسیون آپارتمان کوچک 70 متری باید دقیقا چگونه باشد. اما میدانست رنگ آجری دیوارها خانه را حسابی دلگیر کرده است. پس به ذهنش اجازه داد آن شب را با فکر یک تغییر دکوراسیون اساسی، استراحت کند.

بازسازی خانه کوچک فرشاد شروع می شود!

فردا در راه برگشت به خانه چند سطل سفید رنگ و چند متر پلاستیک برای وسایل خانه خرید و تمام شب را مشغول جا به جا کردن وسایل و رنگ آمیزی دیوارها شد. آخر شب آنقد خسته بود که روی زمین و با وجود بوی رنگ به راحتی خوابش برد.

رنگ آمیزی و بازسازی خانه کوچک فرشاد

 

فردا صبح، نور به خانه جور دیگری تابیده بود و فرشاد با چشم دیگری به خانه اش نگاه کرد و با کمی حال آمیخته به سرخوشی به قصد محل کار خانه را ترک کرد. در راه به این فکر بود که تا به اینجای کار از دست خودش بر می آمد ولی از این به بعد دیگر نمیدانست باید با خانه چه کند. در همین فکرها بود که بیلبوردی در اتوبان نظرش را جلب کرد. پیام روی بیلبورد دقیقا راست کار او بود، انگار که تمام شهر فهمیده بود فرشاد چه فکری در سر دارد: «به فکر تغییر دکوراسیونی؟ به من زنگ بزن!» فرشاد از شیشه های تاکسی سریعا عکس مات و محوی از شماره روی بیلبورد گرفت. بعد از ظهر زمان استراحت و ناهار، فرشاد دست به گوشی شد. حسابی مضطرب بود و خودش علت اضطراب را نمیدانست اما بالاخره با شماره ای که در عکس بود تماس گرفت. صدای خانوم محترمی پشت گوشی کمی از اضطراب فرشاد کم کرد. فرشاد برای خانم توضیح داد که شماره ایشان را از بیلبورد در شهر برداشته و قصد دارد با بودجه معینی تغیرات اساسی در خانه اش ایجاد کند. هدفش از این کار را برای خانم پشت گوشی توضیح داد و گفت که احساس می کند آنطور که باید از پتانسیل های خانه اش بخوبی استفاده نکرده است. فرهادی، همان صدای محترم پشت گوشی بود که با صبر و حوصله صحبت های فرشاد را شنید و قرار گذاشت با یکی از همکارانش عصر همان روز به خانه فرشاد بروند و خانه را از نزدیک ببینند.

خانه کوچک فرشاد یک سوییت یک سره 70 متی بود که عرض بسیار کم با طول زیاد داشت و تنها دیوار جدا کننده برای حمام و دسشویی استفاده شده بود. سقف خانه برخلاف خانه های کوچکی که در تهران ساخته میشد، نسبتا بلند بود و حالا که فرشاد دیوارها را سفید کرده بود خانه حتی بزرگ تر هم به نظر می آمد. فرشاد برای دو دیزاینر جوان که درحال ورانداز خانه اش بودند توضیح داد که در این خانه نیاز به یک آشپزخانه جمع و جود، یکمیز ناهارخوری کوچک یک تخت خواب، یک دست مبل 4 الی 6 نفره و یک فضای مختص به کار کردن دارد. فرهادی و همکارش آنقدر از خانه فرشاد خوششان آمده بود که تصمیم گرفتند هرچه زودتر کار تغییر دکوراسیون را برای فرشاد آغاز کنند. آن ها معتقد بودند که نقشه فلت خانه دستشان را برای طراحی باز می گذارد و به راحتی با چیدمان درست وسایل خانه، به فرشاد کمک میکنند تا فضاهای مدنظرش را از هم جدا کند. فرهادی برای فرشاد روی کاغذ توضیح داد که قصد دارد سقف کتغذ کوتاهی ترا تا لبه پنجره سرتاسری پایین بیاورد و به جای استفاده از دیوارها موقت و جلوگیری از نور خوبی که پنجره بزرگ آخر سالن دراختیارشان میگذراد، قصد دارد با لوازم خانه فضاها را از هم تفکیک کند. او چند روز از فرشاد فرصت خواست تا طراحی خانه را به او تحویل دهد.

فرشاد در حالی که حسابی به خانه نقلی خود امیدوار شده بود و منتظر طراحی های خانم فرهادی و همکارش بود، کسی را آورد تا وسایل خانه را تماما از او بخرد و فرشاد را از شر تمام آن وسایل قدیمی خلاص کنند. در آن چند روز فرشاد با دو دیزاینر در تماس بود و نظراتش را درباره نحوه تکمیل طراحی به آن ها منتقل میکرد تا بالاخره روز موعود رسید. در طراحی های فرهادی، آشپزخانه با یه جزیره کوچک و باریک از فضای نشیمن جدا شده بود، دو کاناپه دو نفره روبرو یکدیگر فضای گرمی را در نشیمن بوجود آورد ه بود و در کنار پنجره سرتاسری یک میز ناهارخوری مینیمال به چشم می خورد. در ادامه طول سالن یک تخت یک و نیم نفره گذاشته شده بود و با یک میز عسلی کوچک و یک تغییر رنگ از مشکی به سفید و خاکستری، از فضای نشسیمن و آشپزخانه جدا شده بود و یک میز کار باکلاس، جمع و جور و جادار هم رنگ با چوب های تخت و روتختی ها، برای فرشاد طراحی شده بود که فضای کار را نیز با چند گلدان بزرگ و یک رنگ خاکستری روی دیوار پشت میزکار، این فضا نیز به فضای تفکیک شده دیگری تبدیل شده بود.

بازسازی اتاق نشیمن خانه کوچک فرشاد

بازسازی اتاق خواب کوچک

بازسازی خانه کوچک فرشاد

فرشاد همانطور که به طراحی ها نگاه میکرد چشمانش را در اطراف خانه میچرخاند. باورش نمیش آنچه با چشمانش میبیند میتواند به چنین خانه مدرن و دلچسبی تبدیل شود. به فرهادی زنگ زد و گفت که تا چه حد از طراحی او راضی و خوشحال است و با هماهنگی های او اقدام به خرید وسایل جدید خواهد کرد. او تصمیم گرفت وسایلش را دست دوم اما با کیفیت بخرد و چیدمان تمام خانه را به دست دیزاینرهای کاربلدش بسپارد.

این هم یک توصیه از جانب فرشاد به همه صاحبان خانه های کوچکی که قصد تغییر دکوراسیون دارند: هزینه ای که برای طراحی داخلی می پردازید، تا همیشه در پیش چشمانتان خواهد درخشید!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *