بازسازی, آکواریوم و تراریوم, آلاچیق و پرگولا, آمازون, اخبار, امروزه, باغ و ویلا, بالکن, پارتیشن, پرده, ترفندها, ترندها, جذابه, جوایز, داستان طوری, دکوراسیون داخلی, دیوار سبز, رستوران, رنگ ها, روف گاردن, رویدادها, سبک دکور, طراحی دکوراسیون داخلی, طراحی فضای بیرونی, عجیبه, فضاسازی, قوانین, کتابخانه و کمد, گیاهان داخلی, گیاهان فضای باز, لوازم و وسایل, لوستر و روشنایی, مجله, محل کار, مشاهیر, معماری, مفاخر, منزل, موکت, نُقلیه, هتل

کلبه جنگلی آذین در گیسوم

کلبه جنگلی 4

همه ما تا به حال رویای زندگی کردن در طبیعت بخصوص زندگی در یک کلبه جنگلی را در سر پرورانده‌ایم، اما داستان امروز درباره دختری است که برای درمان یک بیماری عجیب به جنگل پناه برد.

همه چیز از یک تصادف وحشتناک در یکی از اتوبان‌های اطراف ساری آغاز شد. بعداز تصادف، چنان ترس و اضطرابی در وجود آذین افتاده بود که حتی صدای شنیدن صدای ماشین‌ها در خیابان او را دچار شوک عصبی می‌کرد. زندگی کردن در ساری دیگر برای آذین قابل تحمل نبود. افسردگی و اضطراب بعد از حادثه و فشار بالای زندگی شهری، مشکلات روحی او را چندین برابر و او را از تمام آنچه عشقش را داشت دور کرده بود. بیدار شدن از خواب، دیدن صورتش در آینه، صدای هرج و مرج کوچه و حتی معاشرت با مادر و پدر و برادر کوچکترش برایش استرس‌آور و ناراحت‌کننده بود. چند ماه اول بعد از آن تصادف وحشتناک، تصور می‌کرد شرایطش گذراست و به مرور زمان همه چیز به حالت قبل بازخواهد گشت؛ تا جایی که سرکار رفتن برایش غیرممکن شد. آذین فارغ‌التحصیل رشته معماری و در یک شرکت بزرگ به نقشه کشی و طراحی پروژه‌های ساختمانی مشغول بود. حالا اما به جایی رسیده بود که صدای تایپ کیبورد، نور لامپ‌های مهتابی و حتی دست گرفتن موس کامپیوتر او را دچار اضطراب می‌کرد تا درنهایت مجبور شد استعفا داده و از خانه مشغول به کار شود. روان‌پزشک‌ها و مشاوران مشکل او را یک بحران پس از حادثه می‌دانستند که به زودی برطرف می‌شود و قرص‌های ضد اضطراب برایش تجویز می‌کردند. اما با گذشت چندین ماه حتی پزشک‌ها هم مطمئن شدند که درمانی برای شرایط آذین وجود ندارد. قرص‌ها او را افسرده کرده بودند، پنجره‌های اتاقش را با روزنامه و تمام درزهای درب و پنجره‌ها را با یونولیت پوشانده بود، از اتاقش بیرون نمی‌آمد و با هیچکس حرف نمیزد، پروژه‌ای نمی‌گرفت و تمرکزی برای کار کردن نداشت. یک روز مادر بزرگش برای دیدن آذین از رشت به خانه آن‌ها آمد و پیشنهادی داد که تمام خانواده را غرق در امیدواری کرد. حتی خود آذین بعد از ماه‌ها لبخند بر لبش نشست. پیشنهاد مادربزرگ اقامت در جنگل گیسوم بود! یک اقامت دائمی که آذین را برای همیشه از شهر و استرس زندگی شهری و ماشینی دور کند. گیسوم، جنگلی در نزدیکی رشت که از یک طرف به ساحل و دریا می‌رسید و جنگلی بکر و تماشایی و آرام بود که آذین خاطره‌های بینظیری از آنجا داشت. بعداز مدت‌ها دوباره شور و حال به آن خانه و خانواده برگشته بود.

 

کلبه جنگلی 1

ساختن کلبه جنگلی آغاز شد!

آذین یک آرشیتکت جوان و خلاق بود که بر سازه‌های سبک مدر تسلط کافی داشت. پس با کشیدن یک نقشه بی‌عیب و نقش کارش را آغاز کرد. کلبه سوییسی در جنگل منبع الهام او بود، اما قصد نداشت یک کلبه سوییسی چوبی بسازد؛ بلکه تصمیم داشت کلبه‌اش مدرن و با سقف‌های بلند و مورب باشند. در طول طراحی هرچقدر استرس به سراغش می‌آمد، فکر زندگی کردن در جنگل و آرامش نفس کشیدن در بین درختان او را آرام می‌کرد و دوباره به روند کارش بازمی‌گشت. پنجره‌ها را در بزرگ‌ترین حالت خود طراحی کرد تا بتواند حس زندگی در دل جنگل و درست لا به لای درختان را تجربه کند. آشپزخانه‌ای مجهز با دریچه‌های تهویه امن و مناسب، یک فضای کوچک برای مطالعه با کتاب‌خانه‌ای سرتاسری و یک اتاق پشتی برای فضای کار از راه دور در طراحی نقشه درنظر گرفت. آذین خوب می‌دانست که بعد از شروع زندگی در طبیعت دوباره می‌تواند به طراحی و نقشه‌کشی، کاری که همیشه عاشقش بود، برگردد و انجام پروژه‌های مشتری‌ها را از راه دور به عهده بگیرد. یک هفته آخر آذین چنان پیشرفتی از نظر روحی کرده بود که وعده‌های غذایی را از اتاقش بیرون می‌آمد و با هر زحمتی بود در کنار خانواده‌اش سر میز غذاخوری می‌نشست. با تمام شدن کار طراحی، اذین تیم مورد اعتمادش را برای بازبینی محل ساخت ویلا در جنگل یا همان کلبه جنگلی آذین به گیسوم فرستاد و طولی نکشید که با کسب مجوزها از طریق توصیه پزشکی برای آذین، کار ساخت و ساز آغاز شد. البته ساخت این کلبه یک کار ساختمانی عادی نبود! تا به حال اسم خانه‌های پیش ساخته را شنیده‌اید؟ کلبه جنگلی آذین هم یکی از این خانه‌های پیش‌ساخته چوبی بود. تیم اجرایی باید خانه‌ای قابل حمل می‌ساخت که از رشت به نقطه بکری از جنگل گیسوم منتقل شود.

 

کلبه جنگلی 2

 

انتقال کلبه پیش‌ساخته به دل جنگل گیسوم

یک پروژه جابه‌جایی عظیم در پیش روی تیم اجرایی بود و آذین هرروز حسرت بودن در کنار تیمش را می‌خورد، اما اطمینان داشت که کلبه چوبی‌اش در دستان مطمئنی قرار دارد. خانه مانند کانکسی برروی تریلی عظیم‌الثه‌ای تا اواسط جنگل راهی شد و از آنجا برروی غلطک‌هایی مهندسی شده به محلی که برای قرار گرفتن کلبه از قبل محیا شده بود، منتقل شد. برای جلوگیری از خطرات احتمالی که در جنگل می‌تواند در کمین یک خانه و یک دختر تنها باشد، از طلق‌های فوق ایمن به جای شیشه برای پنجره‌ها استفاده شد و حالا کلبه جنگلی آذین تنها باید با وسایل خانه مطابق سلیقه او پر می‌شد.

آذین با اتاق خانه پدری خداحافظی کرد و با چمدانی از امید به زحمت خود را متقاعد کرد که سوار ماشین پدر شده و تا جنگل گیسوم را طاقت بیاورد. قرص‌های خواب کار خودشان را کردند و خستگی چند هفته کار و طراحی شبانه‌روزی با چند ساعت خواب مطلق در راه رشت جبران شد و وقتی چشم‌هایش را باز کرد روبروی کلبه جنگلی رویایی‌اش بود، آنچه با چشم‌هایش میدید را باور نمی‌کرد! خانه غلتان در نور و تمام جزئیات اتاق‌ها از بیرون پنجره‌های بزرگ کلبه پیدا بود. از زمانی که آذین پا به خانه جدیدش گذاشت، همه چیز عوض شد! سکوت بی‌همتای جنگل که تنها صدای جیرجیرک‌ها و هوهوی باد آن را می‌شکست روان این دختر شکننده را نوازش می‌داد.

با فرارسیدن شب سورپرایز تیم اجرایی برای آذین پدیدار شد! پنجره‌های بزرگ کلبه با تاریکی شب به آینه‌های عظیم‌الجثه‌ای تبدیل شد که کلبه جنگلی آذین را لابه لای درختان و سبزی وهم‌آور جنگل پنهان می‌کرد.

صبح فردا، با بالا آمدن خورشید و پیچیدن بوی قهوه دم کرده در فضای کلبه، زندگی جدید آذین در کلبه جنگلی رویایی‌اش آغاز شد و چیزی در قلبش به او می‌گفت: «فقط همین امروز فرصت زندگی کردن است.»

 

کلبه جنگلی 3

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *