داستان طوری, امروزه, جذابه, عجیبه, نُقلیه

کنج دنج خانه عسل و پوریا

اتاق خواب

این شما و این یک داستان صمیمی به همراه راهنمایی هایی برای داشتن یک کنج دنج درخانه عزیزتان!

پوریا و عسل برای خانه جدیدشان خیلی هیجان زده بودند! پس از خریدن خانه طراح داخلی جوانی را استخدام کرده بودند تا مطمئن شوند بهترین چیدمان و طراحی را برای خانه در نظر می‌گیرند. طراح تا به امروز تماما آنچه که این زوج جوان از اون خواسته بودند را یک به یک اجرا کرده بود و هر دوی آن ها میخواستند هرچه زودتر خانه تکمیل شده را ببینند. چیزی تا روز موعودشان نمانده بود که عسل فکر جدیدی به ذهنش رسید و این فکر را با پوریا درمیان گذاشت. این دو نفر داشتن یک گوشه دنج در سالن پذیرایی کوچکشان را از قلم انداخته بودند. پس بلافاصله با طراح تماس گرفتند و موضوع را با اون در میان گذاشتند. هردوی آن ها به یک کنج گرم و صمیمی برای دور شدن از کلافگی روزمره و نوشیندن یک فنجان چای یا خواندن چند صفحه کتاب در بازی نور و سایه در این کنج احتیاج داشتند. جدای از این ها، پوریا تار می‌نواخت و نداشتن یک گوشه که جایی برای نشستن و ارام گرفتن از شلوغی روز و نواختن تار باشد برای روانش حیاتی بود! پوریا و عسل انتظار داشتند که طراح از شنیدن حرف آن ها عصبانی شود اما اینطور نشد! طراح نه تنها از شنیدن حرف آن ها از کوره در نرفت بلکه برای تدارک دیدن این گوشه دنج منزلشان وقت تحویل خانه را به تعویق نینداخت و به پوریا و عسل گفت در همان روز مقرر خانه عزیز و دلبندشان آماده است و می توانند شب را در تخت خواب خودشان بخوابند. بهتر از این نمیشد!

از اینجا داستان را از دید دیزاینر خانه میبینیم. طراح از پشت تلفن شنید که چند روز مانده به تحویل خانه، حالا زوج جوان درخواست تازه ای دارند؛ مکانی برای نوشیدن چای، خواندن کتاب و نواختن تار! عجیب بود اما او دقیقا میدانست این کنج دنج کجای خانه خواهد بود…او سرشار از ذوق و خلاقیت و فردی منعطف بود که در زمان طراحی های اولیه متوجه یک مکان پرت در سالن پذیرایی شده بود. این مکان پرت خانه دقیقا محل نورگیر پنجره های اتاق بود و نه برای گذاشتن مبلمان و نه تلویزیون و نه کتابخانه مناسب نبود؛ چرا که نور خانه به شدت کم می‌شد. پس آن را با یک پایه گلدان و چند گلدان سبز پر کرده بود؛ اما حالا آن را به شکل همان کنج دنجی می دید که کارفرمایان جوانش می خواستند و خوب میدانست که تبدیل آن گوشه بلااستفاده به این کنج دنج زمان زیادی نخواهد برد. 

طراح داستان ما به سرعت دست به کار شد. از دید طراح آنها می‌خواستند برای خانه کوچکشان یک کنج دنج یا گوشه‌ای داشته باشند که هنگام خستگی از شلوغی روز یا دغدغه‌ها، به آنجا پناه ببرند و در ارامش چای بنوشند، چند صفحه کتاب بخوانند و شوهر خانه بتواند در آنجا به وقت بی حوصلگی کمی تار بنوازد. پس باید جنس همه چیز نرم، ساده و با رنگ های گرم باشد. پس از اندازه گیری دقیق کنج کنار پنجره، شخصا به بازار رفت. یک قالیچه کوچک، یک بالشت بزرگ نشیمن، چندین و چند کوسن در رنگ های گرم و اندازه های متفاوت، یک شال مبلی نرم و سبک و چهارپایه ای ریز و نقلی خرید و به خانه برگشت. گلدان را برداشت و کف کنج نورگیر، قالیچه پشمی کوچک را پهن کرد و بالش بزرگ نشیمن را روی گوشه ای از آن گذاشت. کوسن های نرم و رنگی را با دقت روی هم گذاشت و با یک پتوی کوچک و سبک مخملی این گوشه دنج را تکمیل کرد. همچنین چهارپایه فوق ظریفی که خریده بود را در کنارقالیچه جای داد و فنجان سرامیکی مورد علاقه عسل را روی آن گذاشت. 

 

اتاق خواب

 

کنج دنج خانه عسل و پوریا آماده بود! بعد از اینکه این زوح جوان خانه را تحویل گرفتند بیش از هر قسمتی عاشق کنج دنج خانه شدند و میدانستند که ساعات بینظیری را در آن سپری خواهند کرد. طراح داستان هم از خودش و نتیجه پروژه راضی بود و تصمیم گرفت از این به بعد تعبیه یک گوشه دنج در خانه را به کارفرمایانش پیشنهاد دهد!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *