تمام خانههای قدیمی خیابان را خراب کرده بودند و فقط مانده بود خانه قدیمی پدربزرگ که یادگار تمام کودکی ما بود. من، پدرم، برادرم و عمه و عمو و فرزندانشان!
سالها بود از فوت پدربزرگ می گذشت و حالا چند سالی بود که مادربزرگ هم با دنیا وداع کرده بود و ما دلتنگ همیشگی بوی خوش خاطراتشان بودیم. هر پنجشنبه عصر، تقریبا تمام اعضای خانواده در حیاط زیبای خانه در کنار حوض و آن درخت خرمالوی زیبا دور هم جمع میشدیم، یاد خاطرات میکردیم و تلخی نبودن عزیزانمان برایمان کمی شیرین میشد.
یکی از این پنجشنبهها که دور هم جمع شده بودیم تصمیم بزرگی گرفتیم تا دست از سماجت برداریم و خانه قدیمی را به دست معمار و مهندس بدهیم و یک آپارتمان دیگر مثل تمام آپارتمانهای محله روی این خاک خاطرات بسازیم تا بهجای زنده نگهداشتن این در و دیوارهای بیجان، خانههایی برای نوههای خانواده دست و پا شود؛ از جمله خود من!
همه گرم و گفتگو بودند و من محو درخت خرمالو! گفتم با درخت جان چه کنیم؟ همه ساکت شدند.
عمو گفت: «نمیشود که این درخت وسط خانه بماند؛ باید درخت را ببُریم»
اما قطع این درخت، قطع ارتباط ما بود با خاطرات خوش کودکی مان! ما نمیخواستیم موجود زنده دیگری را از دست بدهیم.
همه ساکت شدند و من به آرامی گفتم: «آخه عمو، این درخت خرمالو چندین سال است که شاهد همه اتفاقات خانوادگیمان بوده، حتی ازدواج برادرم را هم دیده است! بهتر نیست این درخت را نگه داریم و از بین ما نوههای پدربزرگ و مادربزرگ، شخصی وظیفه نگهداری از آن را بر عهده بگیرد؟»
عمو با صورتی خندان به من نگاه کرد و گفت: «حق با توست! این درخت همیشه یادآور خاطرات خوب خانواده ما خواهد بود. بگذاریم این درخت خرمالو در خانه جدید همانند یک ستون استوار و زیبا باشد!» ساعتها گفتگو کردیم و قرار گذاشتیم مهندس ساختمان را ببینیم تا بفهمیم چاره چیست و چطور میتوانیم میراث این خانه را در آرتمان جدید نیز حفظ کنیم! مهندس ساختمان به ما گفت که اگر بخواهیم درخت خرمالو را نگه داریم، باید طراحی خاصی برای آپارتمان درنظر بگیریم.
فقط امروزه! پنجشنبه دیگری از راه رسید و طبق گفته مهندس فقط همین امروز را فرصت داشتیم تا برای خانه و درخت خرمالو تصمیم بگیریم. همه ما 20 نفر مردد بودیم که چه کاری درست است و باید چه تصمیمی بگیریم!
اما بلاخره پدرم شجاعت به خرج داد و حرف دل همه را به یکباره زد: «این عضو 50 ساله باید در این خانه زنده بماند؛ به هر قیمتی که باشد! پدربزرگ و مادربزرگ رفتهاند، خانه هم ناگزیر خراب میشود، اما مهندس گفته میتوانیم با طراحی و نقشه کشی درست و حسابی، معماری آپارتمان را طوری طراحی کنیم که این درخت خرمالوی دوست داشتنی، درست وسط آلاچیق برای همیشه جا خوش کند و به زندگی خودش ادامه دهد. فقط موقع گود برداری باید حواسمان به رگ و ریشههای درخت باشد و کارگران خبرهای را برای این کار استخدام کنیم.» همه ما این خانه را دوست داشتیم، به خاطر درخت خرمالو و خاطراتی که با آن مرتبط بود. بنابراین تصمیم گرفتیم که این پیشنهاد را بپذیریم و صمیمانه به این تصمیم پیوستیم.
بازسازی خانه قدیمی پدربزرگ آغاز شد!
با هماهنگی معمار و مهندس، طرحی زیبا و کامل برای آپارتمان جدیدمان درنظر گرفتیم. فضای بیرونی آپارتمان را به گونهای طراحی کردیم که درخت خرمالوی عزیز، بهترین محل برای زندگی خود را داشته باشد. آلاچیقی زیبا و محوطهای سبز و آرامشبخش! کارگران ماهر و با تجربهای را برای گودبرداری اطراف درخت خرمالو استخدام کردیم. آنها که از ایده ما بسیار خوششان آمده بود و تصمیمی که گرفته بودیم را تحسین میکردند، با دقت و حساسیت از رگ و ریشههای درخت مراقبت کردند و درخت را با آلاچیقی از ترموود در اطراف آن، به زیبایی آراستند. از آن روز به بعد، درخت خرمالو در آلاچیق جدیدمان جا خوش کرد و به زندگی خود در مکان جدیدی ادامه داد.
بعد از مدتی، ساخت آپارتمان جدید تکمیل شد. درخت خرمالو هنوز در وسط حیاط قرار داشت و درخشش خاصی به آن داده بود. هر روز صبح، وقتی از پنجره آپارتمانمان به بیرون نگاه میکردیم، با دیدن درخت خرمالو، به خاطر تلاش و زحمات معمار و مهندس و کارگران خبره، و همچنین تصمیم درستی که در آن زمان گرفتیم احساس شادی و سپاسگزاری میکردیم.
حالا، آپارتمان جدیدمان به همراه درخت خرمالو، محل شادی و بازی نوههای پدربزرگ و مادربزرگ شده است. هر روز، آنها در کنار درخت خرمالو بازی میکنند و خاطرات خوش خود را در آغوش آپارتمان جدید به یاد میآورند. آپارتمان ما همچنان یادگاری از خانه قدیمی و خاطرات خانوادگی است و تنها با طراحی و نقشه کشی درست و مدرن، به یک مکان جدید و زیبا برای زندگی تبدیل شده است. همچنان هر پنجشنبه عصر، همه ما در حیات زیبای خانه دور هم جمع میشویم و با نشستن در فضای آلاچیق و تماشای درخت خرمالو، خاطرات خوشی را به یاد میآوریم. این درخت همچنان در قلب خانه و در قلب خاطرات ما زنده است و امید داریم که تا همیشه این ارتباط را حفظ کنیم. این درخت نه تنها یک قسمت از خانه ما، بلکه نمادی از اتصال ما با گذشته و خاطراتمان بود. به نظر میرسد درخت خرمالو مثل یک درخت سخنگو است و همیشه با ما زمزمه میکند: «اینجا خانهای پر از خاطرات است، جایی که همیشه میتوانید به آن بازگردید و لحظات خوشی را دوباره تجربه کنید!»
همه نوههای پدربزرگ و مادربزرگ و فرزندان ما با ورود به آپارتمان جدید، شادی و خوشحالی را تجربه کردند. آنها همچنان با درخت خرمالو ارتباط خاصی داشتند و این درخت برایشان نمادی از خانه و خانواده بود. همیشه درخت خرمالو، به عنوان نمادی از عشق و ارتباط ما با گذشته و خانواده، در کنارمان خواهد بود و اینجا آپارتمان، همان خانهای است که ما همیشه عاشقش خواهیم بود.